تاج دولت شاه وطنم

اعمال بلندتر از كلمات سخن مي گويند.

تأثير حرف ديگران بر ما

۴۲۹ بازديد

مردي در كنار جاده، دكه اي درست كرد و در آن ساندويچ مي فروخت. چون گوشش سنگين بود، راديو نداشت. چشمش هم ضعيف بود، بنابراين روزنامه هم نمي خواند. او تابلويي بالاي سر خود گذاشته بود و محاسن ساندويچ هاي  خود را شرح داده بود. خودش هم كنار دكه اش مي ايستاد و مردم را به خريدن ساندويچ تشويق مي كرد و مردم هم مي خريدند.

 كارش بالا گرفت لذا او ابزار كارش را زيادتر كرد. وقتي پسرش از مدرسه نزد او آمد ....

ميخواهم معجزه بخرم

۳۴۲ بازديد

وقتي سارا دخترك هشت ساله‌اي بود، شنيد كه پدر و مادرش درباره برادر كوچكترش صحبت مي‌كنند. فهميد كه برادرش سخت بيمار است و آنها پولي براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي كارش را از دست داده بود و نمي‌توانست هزينه جراحي پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنيد كه پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه مي‌تواند پسرمان را نجات دهد
سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از زير تخت قلك كوچكش را در آورد. قلك را شكست، سكه‌ها را روي تخت ريخت و آنها را شمرد، فقط پنج دلار!

سيگار و دعا

۳۲۹ بازديد

در بازگشت از كليسا، جك از دوستش ماكس مي پرسد: «فكر مي كني آيا مي شود هنگام دعا كردن سيگار كشيد؟»
ماكس جواب مي دهد: «چرا از كشيش نمي پرسي؟»

جك نزد كشيش مي رود و مي پرسد: «جناب كشيش، مي توانم وقتي در حال دعا كردن هستم، سيگار بكشم.»

كشيش پاسخ مي دهد: «نه، پسرم، نمي شود. اين بي ادبي به مذهب است.»
جك نتيجه را براي دوستش ماكس بازگو مي كند.

ماكس مي گويد: «تعجبي نداره. تو سئوال را درست مطرح نكردي. بگذار من بپرسم.»
ماكس نزد كشيش مي رود و مي پرسد: «آيا وقتي در حال سيگار كشيدنم مي توانم دعا كنم ؟»
كشيش مشتاقانه پاسخ مي دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.»

فكر اقتصادي

۳۱۰ بازديد

چاك از يك مزرعه‌دار در تكزاس يك الاغ خريد به قيمت ۱۰۰ دلار . قرار شد كه مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحويل بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاك آمد و گفت : « متأسفم جوون . خبر بدي برات دارم . الاغه مرد. »
چاك جواب داد : « ايرادي نداره . همون پولم رو پس بده. »
مزرعه‌دار گفت : « نمي‌شه . آخه همه پول رو خرج كردم. »
چاك گفت : « باشه . پس همون الاغ مرده رو بهم بده. »
مزرعه‌دار گفت :

« مي‌خواي باهاش چي كار كني؟ »
چاك گفت : « مي‌خوام باهاش قرعه‌كشي برگزار كنم. »
مزرعه‌دار گفت : « نمي‌شه كه يه الاغ مرده رو به قرعه‌كشي گذاشت! »
چاك گفت : « معلومه كه مي‌تونم . حالا ببين . فقط به كسي نمي‌گم كه الاغ مرده است. »
يك ماه بعد مزرعه‌دار چاك رو ديد و پرسيد: « از اون الاغ مرده چه خبر؟ »
چاك گفت : « به قرعه‌كشي گذاشتمش. ۵۰۰ تا بليت ۲ دلاري فروختم و ۸۹۸ دلار سود كردم. »
مزرعه‌دار پرسيد : « هيچ كس هم شكايتي نكرد؟ »
چاك گفت : « فقط هموني كه الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم »

شكل خدايي

۳۱۷ بازديد

اينل واترمن داستان آهنگري را مي گويد كه پس از گذراندن جواني پر شر و شور تصميم گرفت روحش را وقف خدا كند سالها با علاقه كار كرد به ديگران نيكي كرد اما با تمام پرهيزگاري در زندگيش چيزي درست به نظر نمي آمد حتي مشكلاتش به شدت بيشتر مي شدند.
 
يك روز عصر دوستي كه به ديدنش آمده بود و از وضعيت دشوارش مطلع شد گفت واقعا عجيب است ، درست بعد از اينكه تصميم گرفتي مردي باخدا شوي زندگيت بدتر شده نمي خواهم ايمانت را ضعيف كنم اما با وجود تمام تلاشهايت در مسير روحاني هيچ چيز بهتر نشده ! آهنگر بلافاصله پاسخ نداد او هم بارها همين فكر را كرده بود و نمي فهميد چه بر زندگيش آمده است . اما نمي خواست دوستش را بدون پاسخ بگذارد روزها به اين موضوع فكر كرد تا بالاخره جوابش را يافت روز بعد كه دوستش به ديدنش آمده بود گفت :

طنز بسيار جالب: نه قانوني نه منطقي!!!

۳۱۶ بازديد

دانشجويي پس از اينكه در درس منطق نمره نياورد به استادش گفت:
قربان، شما واقعا چيزي در مورد موضوع اين درس مي دانيد؟
استاد جواب داد: بله حتما. در غير اينصورت نمي توانستم يك استاد باشم.
دانشجو ادامه داد: بسيار خوب، من مايلم از شما يك سوال بپرسم ،
اگر جواب صحيح داديد من نمره ام را قبول مي كنم
در غير اينصورت از شما مي خواهم به من نمره كامل اين درس را بدهيد.
استاد قبول كرد و دانشجو پرسيد: آن چيست كه قانوني است ولي منطقي نيست،
منطقي است ولي قانوني نيست و نه قانوني است و نه منطقي؟

استاد پس از تاملي طولاني نتوانست جواب بدهد و مجبور شد
نمره كامل درس را به آن دانشجو بدهد.
بعد از مدتي استاد با بهترين شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسيد
و شاگردش بلافاصله جواب داد:
قربان شما ۶۳ سال داريد و با يك خانم ۳۵ ساله ازدواج كرديد
كه البته قانوني است ولي منطقي نيست.
همسر شما يك دوست - پسر  ۲۵ ساله دارد كه منطقي است ولي قانوني نيست
و اين حقيقت كه شما به دوست - پسر همسرتان نمره كامل داديد
در صورتيكه بايد آن درس را رد مي شد نه قانوني است و نه منطقي !

سخنان دكتر شريعتي در مورد امام حسين ع

۴۰۳ بازديد

1- در عجبم از مردمي كه خود زير شلاق ظلم و ستم زندگي مي‌كنند اما براي حسيني كه آزاده زندگي كرد٬مي‌گريند.

2- حسين بيشتر از آب تشنه ي لبيك بود.افسوس كه به جاي افكارش، زخم هاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين دردش را بي آبي ناميدند       

3- اگر در جامعه اي فقط يك حسين و يا چند ابوذر داشته باشيم هم زندگي خواهيم داشت ، هم آزادي هم فكر و هم علم خواهيم داشت و هم محبت ، هم قدرت و سرسختي خواهيم داشت و هم دشمن شكني و هم عشق به خدا   

الهي اي خالق بي مدد

۴۰۶ بازديد

الهي اي خالق بي مدد
و اي واحد بي عدد،

اي اول بي هدايت
و اي آخر بي نهايت.
اي ظاهر بي صورت
و اي باطن بي سيرت،

اي حي بي ذلت
اي معطي بي فطرت

و اي بخشنده بي منت،
اي داننده رازها،

اي شنونده آوازها،
اي بيننده نمازها،

اي شناسنده نامها ،
اي رساننده گامها،

اي مبرا از عوايق،
اي مطلع بر حقايق،

اي مهربان بر خلايق،
عذرهاي ما بپذير كه تو غني و ما فقير

و بر عيب هاي ما مگير كه تو قوي و ما حقير،
از بنده خطا آيد و ذلت و از تو عطا آيد و رحمت.
آمين يا رب العالمين
.

شعري براي روستاي تاج دولت شاه

۸۵۰ بازديد

به نام خدا
روستايي بود سرسبزو قشنگ /در ميان كوه هاي رنگ رنگ
ياد آن روزها كه در اين روستا/بچه بوديم شاد و پاك و بي ريا
تاجدولتشاه بود اين روستا/در ميان كوه هاي باصفا

( و اينك شرح حال روستا)
دشت و صحراش همه جا زيبا بود
باصفا هم
چو گل مينا بود
سبز و خرم مثال مخمل
كوه هاي سردره و شيرشتر زيبا بود
مردمي پاك و نجيب و ساده
 همگي ساكن اين روستا بود
باغ هاي كهنه ي زيبايي داشت
كه به هنگام بهار خيلي تماشايي بود
باغهاي دره چپش چه قشنگ
سبزه زاري ز گل زيبا بود
باغهاي شاه كرمي كه هنوز پابرجاست
پرز انگور و پر از گلها بود
دشت چِي زار و موسلك كه نگو
پر زسبزه و پر از ني ها بود
هر حياطي كه در اين روستا بود
چند همسايه در آن مأوا بود
همه يك رنگ و صميمي و رفيق
زندگي كردن و كي دعوا بود
داشت آهنگري و نجاري
كه همه باعث آبادي اين روستا بود
دوتا نجاري در اين روستا بود
 پاتوق اهالي آنجا بود
روزهاي برفي همه جمع ميشدند
چه هياهو و چقدر غوغا بود
آسياب برقي داشت اين روستا
 مايه ي رونق اين روستا بود
مشتريهاش ز چقاسياه و از كوس علي و مرواريدر
 از حصاردره، سوار آباد و كتيران ها بود
قلعه اي بود كنار اين ده
 با صفا و چقدر زيبا بود
حمام قديمي اين روستا
ديدني و واقعا زيبا بود
پاكاري داشت به نام عام قلي
كه همه كاره ي اين روستا بود
جمعيت داشت بيش از هشتصد
 كي چنين خلوت و بي روح و دمق آنجا بود
جمعيت داشت نه مثل حالا
 مملو از مرد و زن و پير جوان آنجا بود
داشت يك مدرسه پر جوش و خروش
كه محصل هاي آن صدها بود
داشت چندين معلم اين ده
 همه سرزنده بُدند و همه جا غوغا بود
بود آباد قديما اين ده
 چند قصابي و بقالي در اين روستا بود
يك كاريز فلك و يك كاريز عباس آقا
 محل جمع شدن زن هاي اين روستا بود
جهت بردن آب خوردن
 محل شستشوي ظرفها بود
مردمانش همه با دين و ديانت بودند
 كي خبر از دغل و كبر و ريا آنجا بود
رحمت حق به بزرگان كه برفتند از بين
 ياد آنها همه در دلهاي ما برجا بود
گشته ويرانه و خالي اكنون
 كاش اين دهكده پا برجا بود
حيف و صد حيف كه اكنون ديگر
 نيست آن همهمه و شادي كه آنجا بود
در خاتمه يادي هم از شهداي عزيز روستا بنمائيم
زاهدي ها، غلامي ها و تقوايي ها

قرباني، پيلوري و رفيعي و لشني

يادشان باد گرامي روحشان شاد و جاويدان باد
احمد صائبي مقدم

اين شعر را از وبلاگ tajdolatshah.blogfa.com  آورده ام.

تاج دولت شاه، بهشت ايران زمين

۶۲۰ بازديد

روستاي تاج دولت شاه  در فاصله 55كيلومتري اراك(20 كيلومتري آستانه، 25 كيلومتري شازند) قرار دارد و از توابع بخش زاليان در شهرستان شازند محسوب مي شود. تابستان و بهار روستاي تاج دولت شاه بسيار دلنواز و زيباست.
 نام تاج دولت شاه برگرفته از تاج گزاري يكي از شاهان قاجار درمنطقه اي از روستا بنام شش دانگ ( يكي ازنقل قول ها، كه به عقيده نويسنده از ديگر نقل قول ها ضعيف تر است، زيرا سلسله ي قاجاريه به تاريخ معاصر بسيار نزديك مي باشد و اطلاعات بسيار زيادي از اين سلسله نسبت به سلسله هاي ديگر در دست مي باشد و مي دانيم  كه هيچ كدام از شاهان قاجار، در اين منطقه تاج گذاري نداشته اند ).
(نقل قول دوم) عبور كاروان حامل هداياي نادر شاه افشار براي سلطان محمود عثماني (يكي ازآن هدايا، يك تاج گران قيمت و يك تخت بسيار معروف و ارزشمند بنام تخت نادر بوده است كه هم اكنون در تركيه و در سالن شماره سه موزه توپ قاپوي استانبول موجود است) كه با همراهي شاه زاده هاي سلسله افشاريه صورت مي گرفته است(سال 1746 ميلادي،1125 هجري خورشيدي و يا 1159هجري قمري) مي باشد(وجود منطقه اي در  تاج دولت شاه بنام تخت نادر، در شمال روستا و نزديك روستاي چقاسياه) .
طبق روايات و نقل قول ها، كاروان هدايا در اين منطقه از روستا توقف داشته و رئيس كاروان كه شاه زاده افشاري بوده است در مدت توقف در اين روستا، تاج برسر و بر روي تخت حكم فرمايي مي نموده است (آن تاج به نام تاج شاه معروف بوده است) .
در رابطه با نام قبلي روستاي تاج دولت شاه و اين كه آيا نام هاي ديگري داشته است و تاريخ دقيق شكل گيري اين روستا چه موقع بوده است متاسفانه اطلاعي در دست نيست(نظر نويسنده).
زبان رايج در اين روستا فارسي  است.

شهرهاي نزديك: اراك، بروجرد، ملاير، شازند، آستانه

                                                                                                 33°55'42"N   49°11'54"E :مختصات