به نام خدا
روستايي بود سرسبزو قشنگ /در ميان كوه هاي رنگ رنگ
ياد آن روزها كه در اين روستا/بچه بوديم شاد و پاك و بي ريا
تاجدولتشاه بود اين روستا/در ميان كوه هاي باصفا
( و اينك شرح حال روستا)
دشت و صحراش همه جا زيبا بود
باصفا همچو گل مينا بود
سبز و خرم مثال مخمل
كوه هاي سردره و شيرشتر زيبا بود
مردمي پاك و نجيب و ساده
همگي ساكن اين روستا بود
باغ هاي كهنه ي زيبايي داشت
كه به هنگام بهار خيلي تماشايي بود
باغهاي دره چپش چه قشنگ
سبزه زاري ز گل زيبا بود
باغهاي شاه كرمي كه هنوز پابرجاست
پرز انگور و پر از گلها بود
دشت چِي زار و موسلك كه نگو
پر زسبزه و پر از ني ها بود
هر حياطي كه در اين روستا بود
چند همسايه در آن مأوا بود
همه يك رنگ و صميمي و رفيق
زندگي كردن و كي دعوا بود
داشت آهنگري و نجاري
كه همه باعث آبادي اين روستا بود
دوتا نجاري در اين روستا بود
پاتوق اهالي آنجا بود
روزهاي برفي همه جمع ميشدند
چه هياهو و چقدر غوغا بود
آسياب برقي داشت اين روستا
مايه ي رونق اين روستا بود
مشتريهاش ز چقاسياه و از كوس علي و مرواريدر
از حصاردره، سوار آباد و كتيران ها بود
قلعه اي بود كنار اين ده
با صفا و چقدر زيبا بود
حمام قديمي اين روستا
ديدني و واقعا زيبا بود
پاكاري داشت به نام عام قلي
كه همه كاره ي اين روستا بود
جمعيت داشت بيش از هشتصد
كي چنين خلوت و بي روح و دمق آنجا بود
جمعيت داشت نه مثل حالا
مملو از مرد و زن و پير جوان آنجا بود
داشت يك مدرسه پر جوش و خروش
كه محصل هاي آن صدها بود
داشت چندين معلم اين ده
همه سرزنده بُدند و همه جا غوغا بود
بود آباد قديما اين ده
چند قصابي و بقالي در اين روستا بود
يك كاريز فلك و يك كاريز عباس آقا
محل جمع شدن زن هاي اين روستا بود
جهت بردن آب خوردن
محل شستشوي ظرفها بود
مردمانش همه با دين و ديانت بودند
كي خبر از دغل و كبر و ريا آنجا بود
رحمت حق به بزرگان كه برفتند از بين
ياد آنها همه در دلهاي ما برجا بود
گشته ويرانه و خالي اكنون
كاش اين دهكده پا برجا بود
حيف و صد حيف كه اكنون ديگر
نيست آن همهمه و شادي كه آنجا بود
در خاتمه يادي هم از شهداي عزيز روستا بنمائيم
زاهدي ها، غلامي ها و تقوايي ها
قرباني، پيلوري و رفيعي و لشني
يادشان باد گرامي روحشان شاد و جاويدان باد
احمد صائبي مقدم
اين شعر را از وبلاگ tajdolatshah.blogfa.com آورده ام.